معشوق چون نقاب ز رخ برنمیکشد ***هرکس حکایتی به تصور چرا کنند
حافظ
در سنت علوم ادبی و قرآنی مسلمین، وقتی بحث "حقیقت و مجاز" مطرح شده است، سیر بحث بر سهچیز متمرکز بوده است:: اول تعریف مجاز. دوم، امکان و استحاله آن و بیان اقوال مختلف در مسأله و سوم، آوردن ادله و شواهد مثال و انتخاب قول مختار.
در این سیر، چند خطی در تعریف و تنویع مجاز سخن رفته است که مثلاً با اندکی پسوپیش، مجاز، استعمال لفظ است در غیر ما وضعله و اینکه مجاز بر دو قسم است: مجاز عقلی و مجاز لغوی. سپس مجلس ختم مجاز عقلی با چند شاهد مثال به اختصار برگزار میشود. اما بعد از آن به تفصیل در باب مجاز لغوی و شقوق و انواع آن و شواهد و امثله، قلم فرسودهاند.
در این میان، ناخنکی در حد طبعآزمایی به مجادلات کلامیزده شده که آیا وقوع مجاز در قرآن ممکن است یا مستحیل؟! و خاتمه بحث در آشوب شقوق مختلف و امثله رنگارنگ و چند بحث و فایده دیگر و طرح سوءال گونهگون گم میشود و طلبه تشنه یا قاری محترم! میماند که این همه آسمان و ریسمان برای چه؟! غرض نگارنده و طراح بحث از اینها چه بوده و چه فایدتی، در حوزههای ادبیات، کلام یا تفسیر یا تدین حاصل شده است؟ نگارنده درصدد پاسخ به چه سوءالی بوده و آنچه نگاشته در جهت تبیین چه مسألهای یا حل چه مشکلی است؟ آیا طرح مسأله حقیقت و مجاز در علوم قرآنی تنها تفننی عالمانه است یا ضرورتی طرح آن را ایجاب کرده است؟
قدمای مشرق و مغرب نذر داشتهاند رشحاتی از تعالیم ارسطو در آثار و افکارشان باشد. چنانچه ما نیز به قاعده سلف بخواهیم از ادبیات معلم اول استفاده کنیم و به وصف مبحث مجاز بنشینیم باید بگوییم مباحث سنتی در باب حقیقت و مجاز، بیشتر به علل صوری و مادی مجاز توجه داشتهاند تا علت غایی یا فاعلی آن. یعنی بیش از آنکه به این بپردازند که "چه کسی و چرا" در بیان منظورش به صور خیال و کلام مجازی متوسل شده است به این پرداختهاند که "چگونه و چقدر" مجازگویی شده است.
چنانچه به رسم زمانه یا به مقتضای حقجویی بنا نداشته باشیم پیرو جناب ارسطو شویم با بیانی دیگرمیتوانیم بگوییم: در طرح بحث سنتی ماجرای مجاز، سخن شایانی در چیستی و چرایی مجاز و صور خیال نرفته است. هرچند میتوان در آثار عرفا مطالبی مربوط به این باب جست ولی در امکانات و مزایای مجاز و یا آنچه موجب پیدایی زبان مجازی میشود کاویده نشده است.
تنها پس از یک تعریف اجمالی، بحث با غرضی واحد دو شاخه شده است و غرض این هر دو شاخه، نامگذاری و مقولهبندی کلام، ذیل عنوان حقیقت یا مجاز است. و چنانچه مجاز نام گرفت تنویع شود. یعنی بار تمام زحمات بحث برای این بر گرده کتابهاست که معلوم کنند اسم اینگونه سخن حقیقت است یا مجاز و اگر مجاز است از چه نوعی؟ لغوی یا عقلی؟ و اما آن دو شاخه:
در "مجاز لغوی" سخن بر این رفته است که استعمال لفظ در ماوضعله بوده یا در غیر آن؛ یعنی تطابق کلمات با واقع بررسی شده است. در "مجاز عقلی"، بحث در تطابق یا عدم تطابق ترکیبات، جملات یا ساختارها با واقع، از طریق بررسی کلمات بوده است. با این توضیح، اصل حرف ما در این مقاله بر سهچیز است: 1 - قدما در طرح بحث مجاز از کجا آغاز کردهاند و به چه چیزهایی پرداختهاند؟ 2 - کیفیت این پرداخت چگونه بوده است و چنانچه در مجاز عقلی سخن رفته، کلام را چگونه سامان دادهاند؟ 3 - در هرکدام از این دو، نگاه دیگرگونه چه خواهد بود؟ مبانی این هر دو نگاه چیست؟ دلایل و علل اتخاذ هر رویکرد کدام است؟....
زبانشناسی سنتی بحث خود را با "اقسام کلمات" یا به بیان دیگر "اجزای کلام1" آغاز میکند. افلاطون در کتاب سوفیست، اسم و فعل را از هم متمایز کرده بود. ارسطو جزئی بر آن افزود و اجزای کلام را در زبان یونانی به اسم و فعل و حرف تقسیم کرد. در کتابهای نحو عربی نیز از دیرباز تاکنون کلمات عربی را سهقسم دانستهاند: اسم و فعل و حرف2. بعدها دیگران اقسامی دیگر بر این سه افزودند که به همه این تقسیمبندیها ایرادهای زیادی وارد شده است.
این نوع تجزیه و تحلیل، تلویحاً براساس این نظریه قرار دارد که "واحد زبان، کلمه است" درحالیکه واحد واقعی زبان جمله است. بههمین دلیل در دستورهای سنتی درباره ساخت کلمه و راههای اشتقاق و امثال آن به تفصیل صحبت میشود ولی درباره نحو زبان که خلاقیت جملهها نامحدود زبان را به عهده دارد سخن گفته نمیشود و یا به کوتاهی از آن بحث میشود3. بازتاب این نظریه در مبحث حقیقت و مجاز در همان قدم اول وقتی که سخن از انواع مجاز میرود نمود مییابد:
«و مجاز بر دو گونه است: اول، مجاز در ترکیب که آن را مجاز اسناد یا مجاز عقلی نیز گویند... و این گونه بر چهار نوع است: یکی اینکه دو طرف آن حقیقت باشد، دوم آنکه هر دو طرف آن مجازی باشند، سوم و چهارم آن است که یکی از دو طرف حقیقی باشد و طرف دیگر مجاز.
گونه دوم، مجاز در مفرد که مجاز لغوی نامیده میشود و آن کاربرد لفظ در غیر ماوضعله اولیه است و انواع بسیار دارد4...».
اندکی توجه به این نامگذاری و تقسیمبندی، مطلب را آشکار میکند. آنچه زیربنای این تقسیمبندی و نامگذاری است این جمله است: «واحد زبان کلمه است نه جمله». و این کلمه است که باعث و بانی حقیقی یا مجازی بودن کلام میشود. این مبنا نهتنها در تحلیل زبان کارا نیست که مشکلات بسیاری میآفریند. گویا سیوطی به شکل زیرکانهای کوشیده است تا با مقدمساختن مجاز در ترکیب بر مجاز در مفرد، این مشکلات را بپوشاند. چرا که او در تعریف مجاز در ترکیب از دو طرف سخن میگوید؛ و اگر علیالقاعده مجاز در مفرد را مقدم میداشت ممکن بود شصت خواننده خبردار شود که موءلف در تعریف مجاز در ترکیب فوراً به مجاز لغوی بازگشته است.
این مبنا حتی در نامگذاری هم ظهور دارد. وقتی میگوید" مجاز در ترکیب"؛ یعنی " جمله" را بهعنوان واحدی زبانی که متصف به صفت حقیقی یا مجازی شود نمیپذیرد بلکه اجزایی به نام "کلمه" هست که آنها با هم ترکیب میشوند و ترکیبی مجازی میسازند و تازه حقیقی یا مجازیبودن این ترکیب با حقیقت و مجاز اجزای آن نسبت مستقیم دارد! به بیان دیگر در طرح بحث سنتی مجاز، چیزی جز مجاز لغوی وجود ندارد و جایی که مجاز در ترکیب مطرح شده بلافاصله بحث به مجاز لغوی احاله شده است و تمام.
ملاحظه شد که یک مبنای خطا چگونه راه را بر شکوفایی بحث در یک حوزه اصلی مقوله مجاز (مجاز در ترکیب) بسته است. در این میان تنها یک سوءال باقی است و آن نامگذاری دیگر مجاز در ترکیب است. چرا به مجاز در ترکیب "مجاز عقلی" هم گفتهاند؟ آیا این نامگذاری نشانهای برای نگاهی دیگرگونه به مجاز نیست؟!
در زبانشناسی سنتی مسلمانان و غیر آنان، مسائل فلسفی - منطقی با مسائل زبان بههم درآمیخته است. عدهای از فلاسفه زبان را در انعکاس اندیشه انسان میدانستند و مقولات دستوری آن را بازتاب فعالیت ذهن و خرد انسان پنداشتند و چنین استدلال کردند که چون شالوده خرد انسان، "منطقی" و همگانی است، پس باید مقولات زبان نیز شالودهای عقلانی، "منطقی" و همگانی داشته باشد. نتیجه این گرایش فلسفی این شد که تحلیل زبان بهویژه دستور زبان، باید شالودهای منطقی داشته باشد و احکام آن نباید با احکام منطق تناقضی داشته باشد5.
یکساندانستن مقولات زبان با منطق، استدلالی نادرست است و صدها مثال در رد آن ارائه شده است. اما اینجا تنها به توابع این رویکرد در بررسیهای زبانی و ادبی اشارتی میرود و به اختصار نشان داده شود که چگونه این مبنا باعث شکلگیری برخی "انواع" در الاتقان شده است: تعبیر دیگر این مدعا که "زبان شالودهای منطقی دارد" این است: "قواعدی" وجود دارد به نام قواعد منطق که زبان باید براساس این قواعد به کار رود. در نتیجه، چنانچه از این قواعد تخطی شود خطایی زبانی صورت گرفته است که باید به نوعی اصلاح یا توجیه شود. نتیجه این تعبیر آن است که همانند حوزه منطق که خطا و صواب و درست و غلط در آن مطرح است در کاربرد زبان نیز درست و غلط وجود دارد. بنابراین یکی از رسالتهای مهم زبانشناس آن است که توصیهها و تجویزهای مقتضی را در کاربرد زبان متذکر شود و با وظیفهشناسی تمام، اقدام به یافتن خطاهای اهل زبان کرده و به هر شکل ممکن از این اعمال خلاف منطق! جلوگیری به عمل آورد.
زبانشناس وظیفهشناس ما - چه لغوی باشد، چه نحوی - تا آنجاکه با اهالی زبان سروکار دارد و عوام به او میدان میدهند میتواند به امر و نهی بپردازد و لغزشهای مکرر و پایانناپذیر ایشان را با وسواس تمام متذکر شود و غصه بخورد. اما بالاخره روزی، روزگار او را نزد نمونههای اعلا و الگوی زبان مینشاند و اینجاست که عرصه امر و نهی بر آنکس که میخواهد هنوز به قواعد منطق پابند باشد تنگ میشود و آنگاه که با متنی مقدس مواجه شود کار، دشوارتر و مسأله بغرنجتر میشود. از سویی عرصه سیمرغ قرآن، جولانگه ایراد و امر و نهی و اشکال ادیب مسلمان نیست و از طرفی بیمبالاتی دانای زبان و خالق آن در بکاربردن قواعد منطق، مشهود است و غیرقابلاغماض!
دستشستن از قواعد منطق و یافتن نظرگاهی عمیق و دقیق، کار دشواری بود. ظواهر امر نشان میدهد که اسلاف ما در جستوجوی آسانترین راهحل ممکن بودهاند و البته توفیق هم یافتهاند. راهحل مزبور از این قرار بود: نخست، گردآوری و طبقهبندی خطاها و اشکالات و تناقضات؛ دوم، تغییر نام این اشکالات از "خطا به عنوانی آبرومندانهتر که درخور تقدس متن دینی باشد و تتمه این تغییر عنوان، قدری توضیح در توجیه اشکالات و تناقضات و رفع شبهه از خوانندگان محترم! بود.
به اعتقاد نگارنده، پیشینه شکلگیری برخی "انواع" در علوم قرآنی، مبادرت ظفرمندانه و زبانشناسان منطقی! به برداشتن دو گام پیشگفته است. به این عناوین جدید دقت کنید: "فی مشکلالقرآن و موهمالاختلاف و تناقضه"، "فیالحقیقة والمجاز"، "فیمقدمه و موءخره"، "فیالمبهات"6. شاید نامگذاری دیگر مجاز در ترکیب، تحتعنوان "مجاز عقلی، در اثر همین دیدگاه باشد، چراکه تعبیرات مجازی بهگونهای بودهاند که عقل زبانشناس منطقی را آزردهاند و او خود را در توجیه آنها، بهحق ناگزیر از بهکارگیری عقل دیده است.
به بیان دیگر "مجاز" عنوانی جدید و آبرومندانه برای آن چیزی است که ایشان خطا میدانستند. خطا در استعمال لفظ در غیر ماوضعله. مجاز عنوان متینی است که هرچند بهظاهر، خیلی مسائل را در فهم قرآن حل میکند لکن تنها سرپوشی بر زبانناشناسی و مانعی برای فهم زبان و قرآن است. در جای خود باید استدلال شود که منطقیدانستن قواعد زبان، اندیشهای خطاست. قواعد زبان و کاربرد آن چیزی نیست که اهلزبان آن را بیاموزد و سپس به کار بیندازد. قواعد زبان، دانشی ناآگاه است که در ذهن اهلزبان هست. کار زبانشناس تنها توصیف این قواعد ناآگاه است نه یافتن خطاهای اهلزبان.
طبق آنچه در بخش اول گفتیم، از آنجا که در این بحثها هدف و انگیزه اصلی فیصلهدادن قضیه بوده است پرداخت موضوع نباید چندان بهطول انجامد یا کیفیتی خاص داشته باشد. به بیان دیگر، پرداخت موضوع در اینجا بههمآوردن و آراستن "آغاز بحث" است و ادامه سوءتفاهم مزبور.
یکی از فرضهای غلطی که زبانشناسان سنتی بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه مبنای کار خود قرار دادهاند این است که برای هر صورت زبانی، یک معادل معنایی دقیق تصور میکنند و آن صورت زبانی را همیشه بیانگر آن معنا میدانند و البته در این راه کاملاً پا جای پای مناطقه گذاشتهاند7. وقتی در عمل مشاهده میکنند که چنین رابطه "یک به یک"ای بین صورتهای زبان و معنی آنها وجود ندارد حرکات جالبی از آنها سر میزند! البته منظور این نیست که بین صورتهای زبان و قلمرو معنا رابطهای نیست، بدونتردید تمایزات صوری برای بیان تمایزات معنایی بهوجود آمدهاند. اما این رابطه چنان نیست که در ریاضیات معمول است که به یک علامت در درون یک سیستم در آن واحد، بیش از یک ارزش (یا معنا) نمیتوان داد. در زبان، رابطه صورت و معنا از این بسیار سستتر است8 و البته پیچیدهتر. درواقع واژههایی که فقط یک معنی دارند در هر زبان، بیشتر صورت استثنا دارند تا قاعده.
اگر سیوطی به نوع "وجوه و نظائر" توجهی شایان میداشت درمییافت که این عیب زبان نیست این ذات زبان است تا زمانی که ساختمان ذهن انسان چنان است که هست و زبان بهنحوی به کار میرود که تاکنون به کار رفته است این وضع ادامه خواهد یافت و هیچ اختلافی نیز در ارتباط زبانی انسانها پیش نخواهد آمد. یا بهتر بگوییم اختلافها همان اندازه است که همیشه بوده.
باید توجه داشت که بین واقعیت زبانی و واقعیت جهان خارج تفاوت هست. لااقل در زبان عرف چنین است و هر تقسیم یا برش زبانی الزاماً تقسیم یا برش قرینهای در جهان خارج ندارد. عدمبذل چنین توجهی مایه آمیختن صورت و معنا در حوزههای مختلفی چون "عدد، جنس، زمان و..." شده است. خلط صورت و معنا در هر کدام از این حوزهها مایه توهم "غلط"های زبانی و توجیهات و فلسفهبافیها و عنوانگذاریهای پیرو آن است. به یک نمونه که به مقوله مجاز مربوط است توجه کنید:
یکی از تمایزات صوری که در برخی زبانها وجود دارد تقسیم "جنس" به مذکر موءنث است. بسیاری از زبانشناسان سنتی سعی کردهاند این تمایز را منعکس کننده تمایز نر و ماده در جهان بدانند و از آنجا که چنین رابطه "یکبهیک" ای در این مورد وجود ندارد ناچار، زحمت توجیه آن را هم کشیدهاند. ایشان وقتی دیدند کلماتی مثل "جسم" رأس"، "قمر" با آنکه اسم یا وصف حیوان یا انسان نر نیست و در نحو زبان با آنها همان معامله "علی" و "زید" میشود و بههمین شکل "شمس" در کنار "مریم" و "صفورا" قرار میگیرد، ناچار دو عنوان تازه در این زمینه باب کردند: "مذکر مجازی" و "موءنث مجازی" در مقابل مذکر و موءنث حقیقی. عامل پیدایش عناوین " موءنث لفظی" و "موءنث معنوی" نیز سوءتفاهم مشابهی است.
بههمین شکل تلاش برای تطبیق زمان در افعال با زمان در عالم واقع (زمان وقوع فعل) مسائل مشابهی پدید آورد؛ چرا که نه فعل ماضی همیشه برگذشته دلالت دارد نه فعل مضارع همواره بر حال و نه فعل مستقبل یکسره به آینده راجع است. این آیات را همه شنیدهاند: "اذا وقعت الواقعه"9 و "غلبتالروم فی ادنی الارض10...».
برای خلط صورت و معنا در زمینههای مختلف میتوان مثالهای متعددی یافت که بهجهت اختصار از آوردن آنها صرفنظر میکنیم. تنها ذکر یک نمونه مبهم در الاتقان، خالی از مطایبه نیست و ایکاش معناداری و فایدهمندی این عبارات بهگونهای قابل توجیه باشد:
«مجاز مجاز، اصطلاحی است چنین که: مجاز گرفته شده از حقیقت را نسبت به مجاز دیگری به منزله حقیقت قرار دهند، پس با مجاز اولی از دومی تجوز شود بهجهت ارتباط بین آن دو. مانند فرموده خدایتعالی: «ولکن لاتواعدوهن سرّاً» که مجاز است از مجازی دیگر... پس مصح مجاز اولی ملازمه است و دومی سببّیت11...».
مطلب دیگر که در کیفیت پرداخت موضوع مجاز در کار سیوطی، قابلذکر است. "نپرداختن" به مجاز عقلی (مجاز در ترکیب) به سبب نداشتن یک نظریه زبانی است. مباحث ادبی سنتی بر بنیاد هیچ نظریه عمومی زبان قرار نگرفتهاند. وقتی محقق زبان بهچنین نظریهای مجهز نباشد به ورطهای میافتد که در این مقاله قسمتی از آن را نشان دادهایم و ناچار، توصیف آنها از ساختن زبان، آشفته، نامنظم، بریدهبریده، وصلهوصله12 و در بسیاری موارد نادرست و گمراهکننده است.
نداشتن نظریه زبانی یعنی تلویحاً یا تصریحاً قول به اینکه، زبان، ساختار و ساختمان ندارد. وقتی زبان، ساختار نداشته باشد زبانشناس به اجزای کلام یعنی "کلمه" توجه میکند و طبیعی است که واحد زبان را کلمه میپندارد. در نتیجه جایی برای پرداختن به "جملات" و ساختارها و ارتباطشان با معنا نمیماند. به بیان دیگر درنظر او، کلمه، اشارتگر به عالم معناست نه جمله و هر جمله نیز از طریق تکتک کلماتش به معانی دلالت دارد و نه در کلیّت خودش.
با این توضیح دلیل اختصار و نزاری مبحث "مجاز در ترکیب" (مجاز عقلی) در الاتقان پیداست. در بخش قبل دیدیم که وجود یک مبنای غلط هرچند باعث پروردن بحث بود، مایه کشیدن آن به بیراهه نیز شد. اما در اینجا بهسبب نبود یک نظریه زبانی - هرچند غلط - حتی امکان پرورش بحث وجود نداشته است و تولد و مرگ مجاز عقلی، چند سطر بیشتر به طول نینجامیده است.
3 - جمعبندی و نتیجهگیری:
چکیده رویکرد سنتی در بررسی مقوله مجاز در نمودار زیر نشان داده شده است:
1. نقطه شروع
خواندن متن و تجزیه آن به "کلمات"، مفروغ گرفتن معنا و غفلت از معنای مندرج در ترکیب
2. کیفیت پرداخت
بررسی تناظر و تطابق اجزای صورت (کلمات) با معنا و تشخیص صواب و خطا
3. نتیجهگیری و هدف
نامگذاری و مقولهبندی خطایا و صوابها تحتعنوان مجاز و حقیقت
چکیده آنچه لابلای نقادیهای رویکرد سنتی بهطور تلویحی و یا تصریحی پیشنهاد شده است به صورت زیر است:
1. نقطه شروع
داشتن نظریهای زبانی که حقیقت و مجاز را جزئی طبیعی و لازمه زبان میداند و به ساختمان زبان توجه دارد
2. کیفیت پرداخت
جستوجوی نوع تناظر "جملات" با حقیقت و نوع "اشارتگری" آنها به واقع
3. هدف
دریافت مراد و معنای متن
این پیشنهاد، تنها پیشنهادی در تعیین نقطه آغاز و عزیمت است اما شیوه راهرفتن و روشرسیدن به مراد متن و متدولوژی جستوجوی تناظر جملات با معنا و فهم اشارات متن، سوءال دیگری است که مسلماً یک پاسخ نخواهد داشت. تعیین "نقطه آغاز"، هرچند بر تعیین " روش " موءثر است لکن نه خود، آن روش است و نه آن را دقیقاً نشان میدهد. فایده پیشنهاد مزبور در مورد "مجاز لغوی" آن است که صورت مسأله را منتفی میکند و تنها ماجرای مجاز عقلی باقی میماند. در این ماجرا نیز مسئله، یافتن راهی است برای رسیدن به مراد متن و دریافتن اشارات جملات و ساختارها.
متکلمین و الهیدانان مسیحی در این زمینه تلاشهایی کردهاند که اگر درخور هم نباشد محتاج نقد و تکمیل هست.
کتاب " "God and the creative Imagination، کوشش آراسته و شایستهای در این حوزه است. اگر از مثالها و حالوهوای کتاب که طبعاً با کتاب مقدس و تعالیم مسیحیت همخوان است بگذریم، این کتاب اگرچه به سبب نظریات ناصواب مطرح شده در آن نمیتواند متن اصلی برای درس علوم قرآن (3) باشد، آنقدر هست که منبع جانبی درخوری برای درس باشد و الگویی شایسته برای تهیه متن درس مزبور قرار گیرد. در ادامه، گزارش مختصری از این کتاب از باب معرفی میآید.
1. Parts of speech.
2. کلامنا لفظ مفید کاستقم اسم و فعل ثم حرف اللکلم (الفیه این مالک، بیت هفتم)
3. باطنی، محمدرضا، نگاهی تازه به دستور زبان، تهران، انتشارات آگاه، 1356، ص 71.
4. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، ترجمه سیدمهدی حائری قزوینی تهران، امیرکبیر، 1376. ج 2، صص 122و 121.
5. باطنی، صص 21 و 40.
6. انواع 48، 52، 44 و 70 ام.
7. باطنی، ص 29.
8. همان، ص 30.
9. واقعه / 1.
10. روم/ 1.
11. الاتقان، ص 137.
12. اگر به انواع علوم قرآنی نگاهی بیاندازیم و گسستگی آنها را درنظر آوریم، نبود "نظریه" در حوزههای دیگر نیز بر ما آشکار میشود. نباید از نظر دور داشت که سیوطی، اشعریمسلک بوده است و شاید مشرب کلامی او بر این ناپیوستگی بیتأثیر نبوده باشد، هرچند پژوهش در این معنا، مجال دیگری میطلبد.